0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۷۹
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:17 PM

بی‌وفا می‌خواندم، آن بی‌وفا، پیداست کیست

من به مهرش می‌دهم جان، بی‌وفا پیداست کیست

باز بی مهر و وفا، می‌خواندم اما به گل

مهر نتوان کرد پنهان، بی‌وفا پیداست کیست

بی‌وفا آن است کو بر گردد از پیمان و عهد

ما بر آن عهدیم و پیمان، بی‌وفا پیداست کیست

جان فدای او شد و او داد جانم را به باد

در میان جان و جانان، بی‌وفا پیداست کیست

صبح با گل گفت کای گل نیستت بوی وفا

گل جوابش داد خندان، بی‌وفا پیداست کیست

یار گیرم بی‌وفا می‌گیردم، چون صبحدم

بر تو چون خورشید تابان، بی‌وفا پیداست کیست

او عتابی می‌کند، اما وفا، می‌گویدم

رو تو خوش می‌باش، سلمان، بی‌وفا پیداست کیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها