0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۷۰
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:16 PM

باز جانم، هدف تیر کمان ابرویی است

که کمان غم عشقش، نه به هر بازویی است

دل من، تافته طره مشکین زلفی است

جانم آویخته سلسله گیسویی است

همه در طره و گیسو نتوان پیچیدن

کانچه من دیده‌ام از ملک جمالش، مویی است

هر زمان حسن تو را، جلوه و رویی دگر است

لاجرم در صفتش، هر سخنم را رویی است

می‌کنی ناز به ابروی و بلی، ناز، رسد

به همه روی، کسی را، که چنان ابرویی است

به تماشا، تو مپندار که در چشم من است

هر کجا برگ گلی تازه و تر برجویی است

اگر ای دل، به غم آباد بلایی برسی

خانه در کوی رضا جوی، که ایمن کویی است

اندرین راه، بلا نیست ملامت سلمان

وین بلا آمده بر جان تو از هر سویی است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها