0

غزلیات سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۸
سه شنبه 10 فروردین 1395  3:04 PM

از لب لعل توام، کار به کام است، امشب

دولتم بنده و اقبالم، غلام است، امشب

آسمان گو بنشان، مشعله ماه تمام

که زمین را مه روی تو، تمام است، امشب

باده در دین من امروز، حلال است، حلال

خواب، در چشم من ای بخت، حرام است، امشب

برو ای قافله صبح! مزن دم کانجا

آفتابی است که در پرده شام است، امشب

شمع بین، سوخته آتش و او مرده شمع

گوییا عاشق ازین هردو، کدام است امشب

اثر عکس لب توست، درون می‌ ناب

که صفایی عجب، اندر دل جام است، امشب

من هوای حرم کعبه ندارم، که مرا

عرفات سر کوی تو مقام است، امشب

حاشدت را که چو عودست بر آتش، سلمان

گو همی سوز، که سودای تو خام است امشب

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها