0

قصاید سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در مدح دلشاد خاتون
سه شنبه 10 فروردین 1395  2:52 PM

ای دل! امروز تو را روز مبارک بادست

که جهان خرم و سلطان جهان، دلشاد است

خوش برآ، چون خط دلدار، که در دور قمر

همه اسباب خوشی، دست فراهم دادست

هر پریشانی و تشویش که جمع آمده بود

لله الحمد، که چون زلف بتان بر بادست

آمد از روضه فردوس «مبارک بادی»

مژده‌ای داد و جهان پرز «مبارک بادست»

می‌دمد باد طرب، دور بقا می‌گذرد

ساقیا! باده که دوران بقا بر بادست

دامن عمر به غفلت مده از کف، که تو را

دامن عمر ز کف رفته نیاید با دست

راست شد چون الف از صحبت این قره عین

پشت کوژ فلک پیر، که مادرزادست

یاد داری فلک این دور سعادت که تو را!

این چنین دور عجب دارم اگر خود یادست!

ای نهال چمن مملکت امروز ببال!

که گل سلطنت از باد خزان آزادست

باد باقی تن و جانش که زد آب و گل او

چار دیوار بقا، تا به ابد آبادست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها