0

جمشید و خورشید سلمان ساوجی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

بخش ۵۲ - غزل
دوشنبه 9 فروردین 1395  5:00 PM

شوق می ام نیمه شب بر در خمار برد

بوی گلم صبح دم بر صف گلزار برد

ناله چنگ مغان آمد و گوشم گرفت

بیخودم از صومعه بر در خمار برد

با همه مستی مرا پیر مغان بار داد

هرچه ز هستی من یافت به یکبار برد

ساقی ام از یک جهت ساقر و پیمانه داد

مطربم از یک طرف خرقه و دستار برد

همچو گلم مدتی عشق در آتش نهاد

عاقبت آب مرا بر سر بازار برد

کار چو با عقل بود عشق مجالی نداشت

عشق درآمد ز در عقل من از کار برد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها