0

غزلهای رهی معیری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

ستاره بازیگر
دوشنبه 9 فروردین 1395  4:38 PM

تاگریزان گشتی ای نیلوفری چشم از برم

در غمت از لاغری چون شاخه نیلوفرم

تا گرفتی از حریفان جام سیمین چون هلال

چون شفق خونابهٔ دل می‌چکد از ساغرم

خفته ام امشب ولی جای من دل سوخته

صبحدم بینی که خیزد دود آه از بسترم

تار و پود هستیم بر باد رفت اما نرفت

عاشقی ها از دلم دیوانگی ها از سرم

شمع لرزان نیستم تا ماند از من اشک سرد

آتشی جاوید باشد در دل خاکسترم

سرکشی آموخت بخت از یار یا آموخت یار

شیوه بازیگری از طالع بازیگرم؟

خاطرم را الفتی با اهل عالم نیست نیست

کز جهانی دیگرند و از جهانی دیگرم

گر چه ما را کار دل محروم از دنیا کند

نگذرم از کار دل وز کار دنیا بگذرم

شعر من رنگ شب و آهنگ غم دارد رهی

زانکه دارد نسبتی با خاطر غم پرورم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها