0

غزلهای رهی معیری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

آتش جاوید
دوشنبه 9 فروردین 1395  4:36 PM

ستاره شعله‌ای از جان دردمند من است

سپهر آیتی از همت بلند من است

به چشم اهل نظر صبح روشنم زآن روی

که تازه‌رویی عالم ز نوشخند من است

چگونه راز دلم همچو نی نهان ماند؟

که داغ عشق تو پیدا ز بند بند من است

در آتش از دل آزاده‌ام ولی غم نیست

پسند خاطر آزادگان پسند من است

رهی به مشت غباری چه التفات کنم؟

که آفتاب جهانتاب در کمند من است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها