0

غزلهای رهی معیری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

در سایه سرو
دوشنبه 9 فروردین 1395  4:36 PM

حال تو روشن است دلا از ملال تو

فریاد از دلی که نسوزد به حال تو

ای نوش لب که بوسه به ما کرده ای حرام

گر خون ما چو باده بنوشی حلال تو

یاران چو گل به سایه سرو آرمیده اند

ما و هوای قامت با اعتدال تو

در چشم کس وجود ضعیفم پدید نیست

باز آ که چون خیال شدم از خیال تو

در کار خود زمانه ز ما ناتوان تر است

با ناتوان تر از تو چه باشد جدال تو؟

خار زبان دراز به گل طعنه می زند

در چشم سفله عیب تو باشد کمال تو

ناساز گشت نغمه جان پرورت رهی

باید که دست عشق دهد گوشمال تو

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها