اول عاشق شویم، بعد ازدواج کنیم؟!
چهارشنبه 4 فروردین 1395 3:49 PM
ازدواج آنقدر مهم است که شاید لازم نباشد درباره اهمیت آن صحبت شود اما آمار فزاینده طلاق، این مبحث را از اهمیت به یک نگرانی تبدیل می کند. همه افرادی که به نحوی مجرد هستند و می خواهند ازدواج کنند و اطرافیان آنها، به نوعی نگران موضوع ازدواج هستند. نگران اند که مبادا کار به جدایی برسد یا دچار شکست در زندگی مشترک شوند، بنابراین می خواهند با یک انتخاب خوب از این پدیده منفی پیشگیری کنند. اما انتخاب خوب چه نوع انتخابی است؟
منظور از انتخاب خوب، انتخابی است که درست و سالم باشد و وقتی پای چنین کلماتی به میان می آید، یعنی معیار یا معیارهای سلامت و درستی باید مدنظر باشند. امروزه بسیاری از جوان های اصطلاحا «دم بخت» از معیارهای ازدواج دم می زنند. وقتی از معیار صحبت می کنیم، قطعا می دانیم معیارها را اهداف تعیین می کنند.
اهداف و معیارهای درست ازدواج در تمامی فرهنگ ها و جوامع امروز، تقریبا ترکیبی از تولید مثل و رسیدن به آرامش و کمال است؛ یعنی اگر هدف دیگری مدنظر باشد آن هدف نمی تواند درست باشد و طبعا ازدواج با هدف نادرست نمی تواند نتایج خوبی داشته باشد. برای رسیدن به ازدواج درست که اکثر انسان های امروزی به آن آگاه هستند (اما بعضی اوقات آن را نادیده می انگارند)، 2 دغدغه عمده مطرح است؛ جایگاه «عشق» و «شناخت» در انتخاب همسر.
توصیه می شود قبل از ازدواج شخصیت خودتان را به خوبی بشناسید و به تکمیل آن و رسیدن به شخصیت مستقل و باکفایت اقدام کنید. با شناخت نقایص شخصیتی و برخی تمرین ها و درمان ها دستیابی به شخصیت متعادل، امکانپذیر است. در انتخاب همسر نیز باید در جستجوی همین شاخص های شخصیتی بود.
عشق
عشق کلمه ای بسیار مصطلح است که از دیرباز موضوع بسیاری از فعالیت های انسان ها بوده است، اما همین عشق با تمام شهرتش پدیده چندان شفافی برای اکثر مردم نیست. عشق در علوم و متون مختلف تعریف، توصیف و تفسیرهای بسیار متفاوتی دارد. در علوم پزشکی و روان شناسی هم روی عشق بسیار کار شده است.
می توان گفت علوم پزشکی و روان شناسی عشق را نوعی از رابطه می دانند که محصول مشترک عوامل جسمی و روانی متعددی است. اما علت هر چه که هست، عشق یک رابطه است و رابطه تعریف خود را دارد. ساده ترین بخش از تعریف رابطه، دوطرفه بودن آن است. پس عشق یکطرفه نمی تواند معنا داشته باشد.
پیچیده ترین بخش از تعریف رابطه هم سالم بودن آن است؛ رابطه سالم اجمالا رابطه ای است که طرفین احساس رضایت دارند و به گفته غربی ها، «برد- برد» یا به قول قدیمی ترهای خودمان «دوسر برد» است. پس عشق سالم عشق دوطرفه و دوسر برد است. اگر رابطه ای سالم نبود هم باید یا آن را سالم یا قطع کرد چون رابطه ناسالم سلامت انسان را به خطر می اندازد.
شناخت
یکی دیگر از ابهامات انتخاب در ازدواج «شناخت» است. افرادی که می خواهند ازدواج کنند، چقدر باید همدیگر را بشناسند؟ چه چیز را باید بشناسند؟ شناخت کافی در چه مدت زمانی ممکن است؟ حقیقت دارد که بعضی ها «آدم شناس» هستند و با یک ملاقات مردم را می شناسند؟
در وهله اول، ازدواج باید با شناخت کافی انجام شود و هیچ کس نباید با سوالات پاسخ نگرفته، ازدواج کند. باید هر چه را که می خواهد بداند، بپرسد. در ضمن در ازدواج آنچه شناختش لازم است، شخصیت طرف مقابل است. اگر شخصیت طرف مقابل را بشناسیم، تقریبا نیازمندی ما برای شناخت طرف مقابل، عملا برطرف شده است. افرادی که می خواهند ازدواج کند، باید صاحب شخصیت مستقل و باکفایتی شده باشند. بقیه انواع شخصیت قطعا نمی توانند ازدواج موفقی داشته باشند. گرچه بنا بر برخی ملاحظات اقتصادی و اجتماعی ممکن است ازدواج شان به طلاق منجر نشود اما به اهداف درست ازدواج دست پیدا نخواهند کرد.
شخصیت مستقل و باکفایت لااقل باید دارای 5 صفت و مهارت در حد متعادل باشد. این 5 صفت و مهارت شامل مسئولیت پذیری، اعتماد به نفس (عزت نفس)، قاطعیت (هنر «نه» گفتن)، مهارت حل مساله و مهارت برقراری ارتباط سالم است. اگر این مجموعه 5 عاملی کنار «ارتباط عمیق با خداوند» قرار بگیرد، با یک شخصیت متعالی روبرو خواهیم شد.
متاسفانه در کشور ما خانم ها اکثرا دارای مسئولیت پذیری بالاتری از حد تعادل، قاطعیت و عزت نفس ضعیف و ضعف در مهارت حال مساله و مهارت برقراری رابطه سالم هستند و آقایان نیز با ضعف در مسئولیت پذیری، قاطعیت و مهارت برقراری رابطه سالم و حل مساله مواجه اند که تمام اینها به دلیل ضعف در نظام پرورشی در مدارس کشور از گذشته تاکنون است. علاوه بر اینها، امکان شناخت این صفات و مهارت ها با کمی مطالعه و آموزش حتی در مدت کوتاه هم ممکن است اما مطلقا نمی شود گفت در چند روز یا ماه یا... و این مدت به میزان دانش، آگاهی و صداقت طرفین بستگی دارد.
با توجه به توضیحات قبل، قطعا افرادی هستند که دانش لازم را برای شناخت شخصیت در مدت کوتاه دارند. مثلا عمدتا روان شناس های خبره با 3 جلسه مصاحبه می توانند در حد مطلوب، کلیات شخصیت افراد را بشناسند پس شناخت در یک نظر را باور نکنید و بدانید که این موضوع نمی تواند از حد فرضیات بدون قطعیت جلوتر برود.
ازدواج
خلاصه اینکه بهتر است تا وقتی خودتان و طرف مقابل به شخصیت مستقلی دست نیافته اید، ازدواج نکنید و در پی تقویت ضعف های شخصیتی خود باشید؛ چرا که اگر با معیارها و اهداف درست ازدواج نکنید، طبیعتا نمی توانید انتظار ازدواج موفقی هم داشته باشید.
آیا عشق برای ازدواج ضرورت دارد؟
یکی از پرسش هایی که زیاد مطرح می شود، این است که آیا اگر 2 نفر عاشق یکدیگر نباشند و ازدواج کنند، ازدواجشان موفق خواهدبود یا ناموفق؟ واقعیت این است که عشق برای ازدواج نه تنها ضروری نیست، بلکه گاهی خطرناک هم هست. اولا نتایج آماری از موفقیت ازدواج عاشق ها تاسف بار است. ثانیا، عاشق ها همه چیز را برای معشوق می خواهند و طبعا از ابتدا یا در مسیر قطعا به این فکر می رسند که طرف مقابل هم باید باشد.
خلاصه اینکه عشق توقع می آورد، توقعات سنگینی مانند ازخودگذشتگی که در زندگی زناشویی معمولا سرانجامی بهتر از تنفر نخواهدداشت. کمتر کسی هست که بتواند توقعات عاشقانه را برآورده کند. بهتر است 2 نفری که می خواهند با هم ازدواج کنند، نسبت به هم نظر مثبت داشته باشند تا بتوانند دلبستگی پیدا کنند. دلبستگی رابطه سالمی است اما با ایجاد وابستگی بین زن و شوهر دیگر این رابطه سالم نیست. از آنجا که عشق ها اغلب وابستگی ایجاد می کنند حتی زن و شوهرها باید مراقب باشند وابسته یکدیگر نباشند بلکه بهتر است دلبسته هم باشند.
چشم برندار ازم می پاشه زندگیم