0

غزلیات خواجوی کرمانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۹۰۰
دوشنبه 2 فروردین 1395  2:37 PM

نه آخر تو آنی که ما را زیانی

نه آخر توانی که ما را زیانی

مگر زین بسودی که ما را بسودی

وزین بر زیانی که ما را زیانی

چو ما را بهشتی چه ما را بهشتی

چو ما را جهانی چه ما را جهانی

تو پروا نداری که پروانه داری

تو پیمان ندانی که پیمانه دانی

چراغ چه راغی و سرو چه باغی

که دل را امانی و جانرا امانی

نه خورشید بامی که خورشید بامی

نه عین روانی که عین روانی

تو آن کاردانی که آن کاردانی

که از دلستانی ز دل دل ستانی

تو آتش نشانی و خواهی که ما را

بتش نشانی بر آتش نشانی

تو چشمی و چشم از جفای تو چشمه

تو جانی و جان بی‌وفای تو جانی

تو ماه و مرا پیکر از دیده ماهی

تو خان و مرا خانه از گریه خانی

تو در کار و در کار خواجو نبینی

تو بر خوان و هرگز بخوانم نخوانی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها