0

غزلیات خواجوی کرمانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۸۹۵
دوشنبه 2 فروردین 1395  2:36 PM

گهم رانی و گه دشنام خوانی

تو دانی گر بخوانی ور برانی

من از عالم برون از آستانت

نمی‌دانم دری باقی تو دانی

چه باشد گر غریبی را بپرسی

چه خیزد گر اسیری را بخوانی

ز بس کز نالهٔ من در فغانست

کند کوه گرانم دل گرانی

چو من دور از تو بر آتش نشستم

تو می‌خواهی که بر خاکم نشانی

بزد راهم سماع ارغنونی

ببرد آبم شراب ارغوانی

بیا تا با جوانان باده نوشیم

که بر بادست دوران جوانی

زهی رویت گل باغ بهشتی

خط سبزت مثال آسمانی

ترا سرو روان گفتن روا نیست

که از سر تا قدم عین روانی

چو نام شکرت گفتم خرد گفت

ندیدم کس بدین شیرین زبانی

خضر گر چشمهٔ نوشت بدیدی

بشستی دست از آب زندگانی

بهر سو گو مرو چشم تو زانروی

که بر مردم فتد از ناتوانی

بیاد لعل در پاش تو خواجو

کند گاه سخن گوهر فشانی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها