0

غزلیات خواجوی کرمانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۸۵۵
دوشنبه 2 فروردین 1395  2:29 PM

ای که بر دیدهٔ صاحب‌نظران می‌گذری

پرده بردار که تا خلق ببینند پری

می‌روی فارغ و خلقی نگران از پس و پیش

تا تو یک ره ز سر لطف در ایشان نگری

همه شب منتظر موکب صبحم که مرا

بوی زلف تو دهد نکهت باد سحری

بامدادان که صبا حله خضرا پوشد

نوعروسان چمن را بگه جلوه‌گری

این طراوت که تو داری چو بگلزار آئی

گل رویت ببرد رونق گلبرگ طری

در کمالیت حسنت نرسد درک عقول

هر چه در خاطرم آید تو از آن خوبتری

وه که گر پرده براندازی و زین پرده زنی

پردهٔ راز معمای جهان را بدری

ور بدین شکل و شمایل بدر آئی روزی

نه دل من که دل خلق جهانی ببری

خون خواجوست بتاریخته بر خاک درت

تا بدانی که دگر باره بعزت گذری

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها