0

غزلیات خواجوی کرمانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۸۴۵
دوشنبه 2 فروردین 1395  2:28 PM

ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی

وی سرو روان دی بگلستان که بودی

وی آیت رحمت که کست شرح نداند

کی بود نزول تو و در شان که بودی

چون صبح برآمد به سر بام که رفتی

چون شام در آمد بشبستان که بودی

کین بر که کشیدی و کمان بر که گشادی

قلب که شکستی و بمیدان که بودی

ای کام روانم لب چون آب حیاتت

در ظلمت شب چشمهٔ حیوان که بودی

دیشب که مرا جان و دل از داغ تو می‌سوخت

آرام دل و آرزوی جان که بودی

برطرف چمن بلبل خوش خوان که گشتی

درصحن گلستان گل خندان که بودی

تا از دل و جان زان تو گشتیم چو خواجو

آخر بنگوئی که تو خود زان که بودی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها