0

غزلیات خواجوی کرمانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۸۴۳
دوشنبه 2 فروردین 1395  2:27 PM

یاد باد آنکه دلم را مدد جان بودی

درد دلسوز مرا مایهٔ درمان بودی

برخ خوش نظر و عارض بستان افروز

رشک برگ سمن و لالهٔ نعمان بودی

بخط سبز و سر زلف سیاه و لب لعل

خضر و ظلمت و سرچشمهٔ حیوان بودی

پای سرو از قد رعنای تو در گل می‌رفت

خاصه آنوقت که برطرف گلستان بودی

همچو پروانه دلم سوختهٔ عشق تو بود

زانکه در تیره شبم شمع شبستان بودی

در هوای تو چو بلبل زدمی نعرهٔ شوق

که بگلزار لطافت گل خندان بودی

جان به آواز دلاویز تو دادم بر باد

که بوقت سحرم مرغ خوش الحان بودی

با تو پرداخته بودم دل حیران لیکن

خانه پرداز من بیدل حیران بودی

همچو خواجو سر و سامان من از دست برفت

زانکه در قصد من بی سر و سامان بودی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها