0

غزلیات خواجوی کرمانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۹۹
دوشنبه 2 فروردین 1395  1:28 PM

دلم ربودی و رفتی ولی نمی‌روی از دل

بیا که جان عزیزت فدای شکل و شمایل

گرم وصول میسر شود که منزل قربست

کنم مراد دل از خاک آستان تو حاصل

هوایت ار بنهم سرکجا برون کنم از سر

وفایت ار برود جان کجا برون رود از دل

بحق صحبت دیرین که حق صحبت دیرین

روا مدار که گردد چو وعده‌های تو باطل

فتاد کشتی صبرم ز موج قلزم دیده

بورطه‌ئی که نه پایانش ممکنست و نه ساحل

نیازمند چنانم که گر بخاک درآیم

ز مهر گلشن رویت برون دمد گلم از گل

مفارقت متصور کجا شود که بمعنی

میان لیلی و مجنون نه مانعست و نه حایل

اگر نظر بحقیقت کنی و غیر نبینی

وصال کعبه چه حاجت بود بقطع منازل

خلاص جستم ازو طیره گشت و گفت که خواجو

قتیل عشق نجوید رهائی از کف قاتل

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها