0

غزلیات خواجوی کرمانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۲۶
دوشنبه 2 فروردین 1395  1:21 PM

بنده محمودست و سلطان در ره معنی ایاز

کار دینداران نمازست و نماز ما نیاز

ایکه از بهر نمازت گوش جان بر قامتست

قامتی را جوی کاید سرو پیشش در نماز

گر ز دست ساقی تحقیق جامی خورده‌ئی

می پرستی را حقیقت دان وهستی را مجاز

حاجیان چون روی در راه حجاز آورده‌اند

مطرب عشاق گو بنواز راهی از حجاز

هر گروهی مذهبی دارند و هر کس ملتی

مذهب ما نیست الا عشق خوبان طراز

پیش رامین هیچ گل ممکن نباشد غیر ویس

پیش سلطان هیچکس محمود نبود جز ایاز

سوختیم ای مطرب بربط نواز چنگ زن

ساز را بر ساز کن و امشب دمی با ما بساز

بلبل دلسوز بین از نالهٔ ما در خروش

شمع بزم افروز بین از آتش ما در گداز

ای خوشا در مجلس روحانیان گاه صبوح

دلنوازان عود سوز و پرده سازان عود ساز

گفتمش بازآ که هرشب چشم من بازست گفت

مرغ وصلم صید نتوان کرد با این چشم باز

باز پرسیدم ز زلفش کز چه رو آشفته‌ئی

گفت خواجو قصهٔ شوریدگان باشد دراز

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها