0

غزلیات خواجوی کرمانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۹
دوشنبه 2 فروردین 1395  12:36 PM

رفت دوشم نفسی دیدهٔ گریان در خواب

دیدم آن نرگس پرفتنهٔ فتان در خواب

خیمه برصحن چمن زن که کنون در بستان

نتوان رفت ز بوی گل و ریحان در خواب

بود آیا که شود بخت من خسته بلند

کایدم قامت آن سرو خرامان درخواب

ای خوشا با تو صبوحی و ز جام سحری

پاسبان بیخبر افتاده و دربان در خواب

فتنه برخاسته و باده پرستان در شور

شمع بنشسته و چشم خوش مستان درخواب

آیدم زلف تو درخواب و پریشانم ازین

که بود شور و بلا دیدن ثعبان درخواب

صبر ایوب بباید که شبی دست دهد

که رود چشمم از اندیشهٔ کرمان در خواب

بلبل دلشده چون در کف صیاد افتاد

باز بیند چمن و طرف گلستان درخواب

دوش خواجو چو حریفان همه در خواب شدند

نشد از زمزمهٔ مرغ سحرخوان در خواب

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها