0

غزلیات خواجوی کرمانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۶
دوشنبه 2 فروردین 1395  12:33 PM

دیشب درآمد آن بت مه روی شب نقاب

بر مه کشید چنبر و درشب فکند تاب

رخسارش آتش و دل بیچارگان سپند

لعل لبش می و جگر خستگان کباب

برمشتری کشیده ز مشک سیه کمان

برآفتاب بسته ز ریحان تر طناب

در بر قبای شامی پیروزه گون چو ماه

بر سر کلاه شمعی زرکش چو آفتاب

آتشن گرفته آب رخ وی ز تاب می

آبش نهان در آتش و آتش عیان ز آب

هم شمع برفروخته از چهره هم چراغ

هم نقل ریخته ز لب لعل و هم شراب

بنهاده دام بر مه تابان ز عود خام

و افکنده دانه برگل سوری ز مشک ناب

میزد گلاله بر گل و هر لحظه می‌شکست

برمن بعشوه گوشهٔ بادام نیم خواب

از راه طنز گفت که خواجو چرا برفت

گفتم ز غصه گفت ذهابا بلا ایاب

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها