0

غزلیات خواجوی کرمانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۷
دوشنبه 2 فروردین 1395  12:32 PM

چو در گره فکنی آن کمند پر چین را

چوتاب طره به هم بر زنی همه چین را

بانتظار خیال تو هر شبی تا روز

گشوده‌ام در مقصورهٔ جهان‌بین را

کجا تو صید من خسته دل شوی هیهات

مگس چگونه تواند گرفت شاهین را

چو روی دوست بود گو بهار و لاله مروی

چه حاجتست به گل بزم ویس و رامین را

غنیمتی شمرید ای برادران عزیز

ببوی یوسف گمگشته ابن یامین را

به شعله‌ئی دم آتشفشان بر افروزم

چراغ مجلس ناهید و شمع پروین را

اگر ز غصه بمیرند بلبلان چمن

چه غم شقایق سیراب و برگ نسرین را

بحال زار جگر خستگان بازاری

چه التفات بود حضرت سلاطین را

روا مدار که سلطان ندیده هیچ گناه

ز خیل خانه براند گدای مسکین را

مرا بتیغ چه حاجت که جان برافشانم

گهی که بنگرم آن ساعد نگارین را

چرا ملامت خواجو کنی که چون فرهاد

بپای دوست در افکند جان شیرین را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها