0

غزلیات خواجوی کرمانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۷
دوشنبه 2 فروردین 1395  12:32 PM

ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را

می پرستانیم در ده بادهٔ گلفام را

زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست

پس نشاید عیبت کردن رند درد آشام را

احتراز از عشق میکردم ولی بیحاصلست

هر که از اول تصور میکند فرجام را

من ببوی دانهٔ خالش بدام افتاده‌ام

گر چه صید نیکوان دولت شمارد دام را

هر که او را ذره‌ئی با ماهرویان مهر نیست

بر چنین عامی فضیلت می‌نهند انعام را

شام را از صبح صادق باز نشناسم ز شوق

چون مهم پرچین کند برصبح صادق شام را

گر بدینسان بر در بتخانهٔ چین بگذرد

بت‌پرستان پیش رویش بشکنند اصنام را

بر گدایان حکم کشتن هست سلطانرا ولیک

هم بلطف عام او امید باشد عام را

چون به هر معنی که بینی تکیه بر ایام نیست

حیف باشد خواجو ار ضایع کنی ایام را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها