شمارهٔ ۷ - در مرثیهٔ امیر عضد الدین فریبرز و خواهر او، دو فرزند شروان شاه
دوشنبه 2 فروردین 1395 11:05 AM
ای روز رفتگان جگر شب فرو درید
آن آفتاب از آن جگر شب برآورید
شب چیست خاک خاک نگر آفتاب خوار
خاکی که آفتاب خورد خون او خورید
ای رفته آفتاب شما در کسوف خاک
چون تختهٔ محاسب از آن خاک بر سرید
رفت آفتاب و صبح ره غیب درنوشت
چو میغ و شب پلاس مصیبت بگسترید
نه چرخ گوشهٔ جگر شاهتان بخورد
هین زخم آه و گردهٔ چرخ ار دلاورید
رمح سماک و دهرهٔ بهرام بشکنید
چتر سحاب و بیرق خورشید بردرید
چشم ار ز گریه ناخنه آرد به ناخنان
پلپل در او کنید و به خونش بپرورید
تابوت اوست غرقهٔ زیور عروسوار
هر هفت کرده هشت بهشت است بنگرید
تشنه است خاک او ز سرچشمهٔ جگر
خون سوی حوض دیده ز کاریز میبرید
در پیش گنبدش فلک آید جنیبهدار
گاه جنیبتان بکشید ارنه سنجرید
شبدیز و نقره خنگ فلک را به مرگ او
پی برکشید و دم ببرید ار وفا گرید
گر گوشتان اشارت غیبی شنیده نیست
بر خاک روضهوار فریبرز بگذرید
تا با شما صریح بگوید که هان و هان
عبرت ز خاک ما که نه از ما جوانترید
آنگه به نوحه باز پس آیید و پیش حق
بهر بقای شاه تضرع برآوردید
کامروز رستهاید به جان از سموم ظلم
کاندر ظلال دولت خاقان اکبرید
شه زاده رفت باغ بقا باد جای شاه
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.