0

قطعات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۹۹
دوشنبه 2 فروردین 1395  11:56 AM

آبم ببرد بخت، بس ای خفته بخت بخ

نانم نداد چرخ، زهی سفله چرخ زه

در خواب رفته بختم و بیدار مانده چشم

لا الطرف لی ینام ولاالجد ینتبه

چون ماه چار هفته شد ستم به هفت حال

حالی چنان که لیس علی‌الخلق یشتبه

دل چون قلم در آتش و تن کاغذ اندر آب

فالنار احرقته و الماء حل به

ایام دمنه طبع و مرا طالع است اسد

من پای در گل از غم و حسرت چو شتربه

از کیسهٔ کسان منم آزاد دل که آز

آزاد را چو کیسه گلو درکشد بزه

خشنودم از خدای بدین نیتی که هست

از صد هزار گنج روان گنج فقر به

چون جان صبر در تن همت نماند نیست

گو قالب نیاز ممان هرگز و مزه

دولت به من نمی‌دهد از گوسفند چرخ

از بهر درد دنبه و بهر چراغ په

الحق غریب عهدم و از قائلان فزون

هرچند کاهل عهد کهان را کنند مه

بیمار جان رمیده برون آمدم ز ری

شاخ حیات سوخته و برگ راه نه

شب تا به چاشت راه روم پس به گرمگاه

بر هر در دهی طلبم منزل نزه

بیماری گران و به شب راندن سبک

روز آب چون به من نرسد زان خران ده

از بیم تیغ خور سفرم هست بعد از آنک

روز افکند کلاه و زند شب قبا زره

بر ره چو اسب سایه کند گویدم غلام

کاین سایه فرش توست فرود آی و سربنه

از تب چو تار موی مرا رشتهٔ حیات

و آن موی همچو رشتهٔ تب‌بر به صد گره

غایب شد از نتیجهٔ جانم میان راه

یک عیبه نظم و نثر که از صد خزینه به

یارب چو فضل کردی و جان باز دادیم

رحمی بکن نتیجهٔ جان نیز باز ده

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها