شمارهٔ ۲۱۰ - در مرثیهٔ اهل بیت خود
دوشنبه 2 فروردین 1395 11:39 AM
دل درد زده است از غم زنهار نگه دارش
کو میوهٔ دل باری بر بار نگه دارش
گفتی که به درد دل صبر است طبیب اما
امروز طبیبت شد بیمار نگه دارش
ای صبر توئی دانم پروانهٔ کار دل
دل شیفته پروانه است از نار نگه دارش
ای دیده نه سیل خون فردات به کار آید
خون از رگ جان امشب مگذار، نگه دارش
آن تازه گل ما را هنگام وداع آمد
زان پیش که بگذارد گلزار نگه دارش
شب بیست و سیم رفته است از چارده ماه ما
شبهای وداع است این زنهار نگه دارش
تا عمر دمی مانده است از یار بنگریزد
گر عمر شود گو شو، کو یار نگه دارش
چون شیشه دلی دارم در پای جهان مفکن
نارنج به سنگستان مسپار نگه دارش
خار است همه عالم و تو آبله بر چشمی
چون آبله دارد چشم از خار نگه دارش
هان ای دل خاقانی بس خوش نفسی داری
از عمر همین مانده است آثار نگه دارش
شروانت که مار آمد بیرنج رها کردی
تبریز که گنج آمد بیمار نگه دارش
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.