0

قصاید خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۲۱۲ - مطلع دوم
دوشنبه 2 فروردین 1395  10:23 AM

خانهٔ دل به چار حد وقف غم تو کرده‌ام

حد وفا همین بود، جور ز حد چه می‌بری

بر سرآتش هوا دیگ هوس همی پزم

گرچه به کاسهٔ سرم بر سرم آب می‌خوری

مایهٔ عمر جو به جو با تو دو نیمه می‌کنم

جوجوم از چه می‌کنی چیست بهانه بی زری

بر دل من نشان غم ماند چو داغ گاز ران

تا تو ز نیل رنگرز بر گل تر نشان گری

نور تویی و سایه من، چون گل و ابر از آن کنند

چشم تو و سرشک من، رنگرزی و گازری

بر دل خاقانی اگر داغ جفا نهی چه شد

او ز سکان کیست خود تا بردت به داوری

از تو بهر تهی دوی دولت وصل کی رسد

خاصه که چون بقا و عز خاص شه مظفری

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها