0

قصاید خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۰۸ - مطلع دوم
دوشنبه 2 فروردین 1395  9:49 AM

بسته من اسب ندم پس بگه صبح دم

کرد زبان عذرخواه آن بت سیمین عذار

بلبله برداشت زود کرد پس آنگه سلام

گفت بود سه شراب داروی درد خمار

جام ز عشق لبش خنده زنان شد چو گل

وز لب خندان او بلبله بگریست زار

چون سه قدح کرد نوش درج گهر برگشاد

قند فشان شد ز لب آن صنم قندهار

بلبل نطقش به ناز غنچهٔ لب کرد باز

گشت ز مل عارضش همچون گل کام‌کار

گفت مخور غم بیا باده خور از بهر آنک

غم نخورد هر که را هست چو من غم‌گسار

زین می خوش همچو من نوش کن ای خوش سخن

از سر رنج و حزن خیز و برآور دمار

خاصه که مهر سپهر گوشهٔ خوشه گذاشت

و آتش گردون گرفت پله لیل و نهار

کعب پیاله بگیر قد قنینه بپیچ

گوش چغانه بمال، سینهٔ بربط بخار

بعد سه رطل گران مدح وزیر جهان

گفت که خاقانیا یاد چه داری بیار

خواجه و دستور شاه داور ملک و سپاه

دین عرب را پناه ملک عجم را فخار

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها