0

قصاید خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۸۹ - قصیده
دوشنبه 2 فروردین 1395  9:44 AM

هیچ در صبر دل نبندم از آنک

دانم از صبر هیچ نگشاید

غم‌گساری در ابر می‌جویم

برق او دید هم نمی‌شاید

صد جگر پاره بر زمین افتد

گر کسی دامنم بپالاید

تا من از دست درنیفتم، چرخ

ننشیند ز پای و ناساید

دامن از اشک می‌کشم در خون

دوست دامن به من کی آلاید

سخت کوش است آه خاقانی

مگر این چرخ را بفرساید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها