غزل شمارهٔ ۳۹۳
یک شنبه 1 فروردین 1395 6:14 PM
تعاطی الکاس من شان الصبوح
فسق بالراح یا ریحان روحی
ببین همچون لبت خندان رخ صبح
بده چون اشک من جام صبوحی
هواک الکاس الذی لاتستفت فیها
ولاتخفی الهوی خوف الفضوح
لبت می در می است و نوش در نوش
بنامیزد فتوح اندر فتوحی
جرحت القلب فاسق الراح صرفا
فاصفاها قصاصا للجروح
سخنها تازه کن خاقانی ایراک
کهن شد قولهای بوالفتوحی
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.