0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۵۹
یک شنبه 1 فروردین 1395  6:12 PM

به خرد راه عشق می‌پوئی

به چراغ آفتاب می‌جوئی

تو هنوز ابجد خرد خوانی

وز معمای عشق می‌گوئی

مرد کامی و عشق می‌ورزی

در زکامی و مشک می‌پوئی

زلف جانان ترازوی عشق است

رنگ خالش محک دل جوئی

جو زرین شدی ز آتش عشق

سرخ شو گر در این ترازوئی

ورنه رسوا شوی به سنگ سیاه

از سپیدی رسد سیه روئی

بر محک بلال چهره زرست

بولهب روی به ز نیکوئی

خون بکری کجاست گر دادی

گریه و دیده را زناشوئی

به وفا جمع را چو صابون باش

نیست گردی چو گردها شوئی

بس کن از جان خشک خاقانی

که نه بس صید چرب پهلوئی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها