0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۱۶
یک شنبه 1 فروردین 1395  6:08 PM

ماه نو و صبح بین پیاله و باده

عکس شباهنگ بر پیاله فتاده

روز به شب کرده‌ای به تیرگی حال

شب به سحر کن به روشنائی باده

از پی آن تا حصار غم بگشائی

جام سوار آمدو قنینه پیاده

جعد نشان بر جبین ساده و بنشین

زخمه برآور که نیک جعدی و ساده

تشنهٔ عیشی جز از مغان مستان آب

کاب مغان است داد عیش تو داده

بیش ز بازار می مخر که به بازار

هیچ میی نیست آب برننهاده

زر به بهای می جوینه مکن گم

آتش بسته مده به آب گشاده

می که دهی صاف ده چو آتش موسی

زو دم خاقانی آب خضر به زاده

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها