0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۶۶
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:25 PM

دست از دو جهان کشیده خواهم

یک اهل به جان خریده خواهم

گوئی که رسم به اهل رنگی

از طالع بررسیده خواهم

جستم دل آشنا و تا حشر

گر جویم هم ندیده خواهم

نوشی به یقین نماند لیکن

زهری به گمان چشیده خواهم

تا خوشی نفسی به دست نارم

بی‌پای به سر دویده خواهم

از ناوک صبح بهر روزی

صد جوشن شب دریده خواهم

تا گوهری در کنار ناید

چون بحر نیارمیده خواهم

از روزن هر دلی چو خورشید

هر لحظه فرو خزیده خواهم

گر سایهٔ دوستی ببینم

چون سایه ز خود رمیده خواهم

بس مار گزیدهٔ وجودم

هم غار عدم گزیده خواهم

چون تشنه شوم به رشتهٔ جان

آبی ز جگر کشیده خواهم

چشمم می لعل راوق افشاند

دانست که می ندیده خواهم

هم زهر دهد چو شاخ سنبل

گر نیشکری گزیده خواهم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها