0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۴۷
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:23 PM

ما پیشکش تو جان فرستیم

ور دست رسد جهان فرستیم

جان خود چه سگ و جهان چه خاک است

تا بر درت این و آن فرستیم

یک وام لبت نداده باشیم

آنگه که هزار جان فرستیم

در قیمت لعل تو چه ارزد

ما ارچه هزار کان فرستیم

دندان مزد سگان کویت

بپذیری اگر روان فرستیم

این لاشهٔ تن کشیده در جل

بر آخور پاسبان فرستیم

بس عذر کز آخور تو خواهیم

گر ابلق آسمان فرستیم

قصه به تو هر نفس نویسیم

قاصد به تو هر زمان فرستیم

دیده هم از آن توست بگذار

تا مرغ به آشیان فرستیم

خاقانی را هزار گنج است

یک یک به تو رایگان فرستیم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها