0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۳۸
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:22 PM

نام تو چون بر زبان می‌آیدم

آب حیوان در دهان می‌آیدم

تا لب من خاک‌بوس کوی توست

هردم از لب بوی جان می‌آیدم

گر قدم بر آسمانم پیش تو

فرق سر بر آستان می‌آیدم

تا همایم خوانده‌ای در کام دل

هر نواله استخوان می‌آیدم

وارهان زین دام‌گاه غم مرا

کرزوی آشیان می‌آیدم

مایه عشق توست چون او حاصل است

شاید ار عمری زیان می‌آیدم

در صف عشاق خاقانی منم

کاسب معنی زیر ران می‌آیدم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها