0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۲۹
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:22 PM

ما از عراق جان غم آلود می‌بریم

وز آتش جگر دل پردود می‌بریم

در گریهٔ وداع تذروان کبک لب

طاووس‌وار پای گل‌آلود می‌بریم

شب‌ها ز بس که سوزش تب‌ها همی کشیم

لب‌ها کبود و آبله فرسود می‌بریم

داریم درد فرقت یاران گمان مبر

کاندوه بود یا غم نابود می‌بریم

یاری ز دست رفته غم کار می‌خوریم

مایه زیان شده هوس سود می‌بریم

خونین دلی به صبر سر اندوده وز سرشک

خاکین رخی چو کاه گل‌اندود می‌بریم

گل درد سر برآورد و ما درد سر چو گل

دیر آوریم و زحمت خود زود می‌بریم

گفتی چو می‌برید ز بغداد زاد راه

صد دجله خون که دیده به پالود می‌بریم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها