0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۲۳
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:21 PM

نماند اهل رنگی که من داشتم

برفت آب و سنگی که من داشتم

به بوی دل یار یک‌رنگ بود

به منزل درنگی که من داشتم

برد رنگ دیبا هوا لاجرم

هوا برد رنگی که من داشتم

خزان شد بهاری که من یافتم

کمان شد خدنگی که من داشتم

بجز با لب و چشم خوبان نبود

همه صلح و جنگی که من داشتم

چو شیر، آتشین چنگ و چست آمدم

پی هر پلنگی که من داشتم

کنون جز به تعویذ طفلان درون

نبینند چنگی که من داشتم

نه خاقانیم نام گم کن مرا

که شد نام و ننگی که من داشتم

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها