0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۹۳
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:18 PM

تب دوشین در آن بت چون اثر کرد

مرا فرمود و هم در شب خبر کرد

برفتم دست و لب خایان که یارب

چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد

بدیدم زرد رویش گرم و لرزان

چو خورشیدی که زی مغرب سفر کرد

بفرمودم که حاضر گشت فصاد

برای فصد، قصد نیشتر کرد

بهر نیشی که بر قیفال او زد

مرا صد نیش هندی در جگر کرد

مرا خون از رگ جان ریخت لیکن

ورا خون از رگ و بازو بدر کرد

به نوک غمزه هر خون کو ز من ریخت

ز راه دستش اندر طشت زر کرد

تو گفتی روی خاقانی است آن طشت

که خون دیده بر وی رهگذر کرد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها