0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۴۴
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:18 PM

سر زلفت چو در جولان بیاید

به ساعت فتنه در میدان بیاید

ز چشم کافر تو هر زمانی

هزاران رخنه در ایمان بیاید

گل رخسار تو تا جیب بگشاد

خرد را خار در دامان بیاید

لب لعل تو تا در خنده آید

اجل را سنگ در دندان بیاید

ز دست ناوک اندازان چشمت

نخستین ضربتی بر جان بیاید

در جان می‌زند هجر تو دیری است

که بانگ حلقه و سندان بیاید

دل خاقانی از تو نامزد شد

بهر دردی که بی‌درمان بیاید

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها