غزل شمارهٔ ۱۵۵
یک شنبه 1 فروردین 1395 5:13 PM
نقش تو خیال برنتابد
حسن تو زوال برنتابد
چون روی تو بینقاب گردد
آفاق جمال برنتابد
از غایت نور عارض تو
آئینه خیال برنتابد
گر بوس تو را کنند قیمت
یک عالم مال برنتابد
منمای مرا جمال ازیراک
دیوانه هلال برنتابد
از بوسه سخن نرانم ایرا
طبع تو محال برنتابد
جان بر تو کنم نثار نینی
صراف سفال برنتابد
خاقانی را مکش چو کشتی
میدان که وبال برنتابد
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.