0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۵۳
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:13 PM

تا مرا عشق یار غار افتاد

پای من در دهان مار افتاد

چکنم چون ز گلستان امید

دیده‌ام را نصیب خار افتاد

کشتی صبر من چو از غرقاب

نتوانست بر کنار افتاد

سود نکند نصیحتم که مرا

این مصیبت هزار بار افتاد

گفتی از صبر ساز دست آویز

که تو را عشق پایدار افتاد

بی‌من است این سخن تو دانی و دل

که تو را با من این قرار افتاد

رفت در شهر، آب خاقانی

کار با لطف کردگار افتاد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها