0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۱۱
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:10 PM

پردهٔ نو ساخت عشق، زخمهٔ نو در فزود

کرد به من آنچه خواست، برد ز من آنچه بود

لشکر عشق تو باز بر دل من ران گشاد

گر همه در خون کشد، پشت نباید نمود

دل ز کفم شد دریغ سود ندارد کنون

سنگ پیاله شکست گربه نواله ربود

ز آتش هجران تو دود به مغزم رسید

اشک ز چشمم گشاد مایهٔ اشک است دود

عشق چو یکسر بود هجران خوشتر ز وصل

باده چو دردی بود دیر نکوتر که زود

کشتن من یاد کن، یاد دگر کس مکن

گوش مرا مشنوان آنچه نیارم شنود

چشم سیاه تو دید دل ز برم برپرید

فتنهٔ خاقانی است این دل کور کبود

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها