غزل شمارهٔ ۷۹
یک شنبه 1 فروردین 1395 5:08 PM
هر که به سودای چون تو یار بپرداخت
همتش از بند روزگار بپرداخت
در غم تو سخت مشکل است صبوری
خاصه که عالم ز غمگسار بپرداخت
عشق تو در مرغزار عقل زد آتش
از تر و از خشک مرغزار بپرداخت
لعل تو عشاق را به قیمت یک بوس
کیسه بجای یکی هزار بپرداخت
هجر تو افتاد در خزانهٔ عمرم
اولش از نقد اختیار بپرداخت
خاطر خاقانی از برای وصالت
گوشهٔ دل را به انتظار پرداخت
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.