0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۹۲
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:08 PM

صد یک حسن تو نوبهار ندارد

طاقت جور تو روزگار ندارد

عشق تو گر برقرار کار بماند

کار جهان تا ابد قرار ندارد

تیغ جفا در نیام کن که زمانه

مرد نبرد چو تو سوار ندارد

بر تو مرا اختیار نیست که شرط است

کانکه تو را دارد اختیار ندارد

از تو نشاید گریخت خاصه در این دور

مردم آزاده زینهار ندارد

آنکه غم عشق توست ناگزرانش

عذر چه آرد که غم‌گسار ندارد

خوی تو دانم حدیث بوسه نگویم

مار گزیده قوام مار ندارد

ای دل خاقانی از سلامت بس کن

عشق و سلامت بهم شمار ندارد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها