0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۵۳
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:05 PM

دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست

از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست

شب نیست تا ز جنبش زنجیر مهر او

حلقهٔ دلم به حلقهٔ زلفش اسیر نیست

گفتا به روزگار بیابی وصال ما

منت پذیرم ارچه مرا دل‌پذیر نیست

دل بر امید وعدهٔ او چون توان نهاد

چون عمر پایدار و فلک دستگیر نیست

بار عتاب او نتوانم کشید از آنک

دل را سزای هودج او بارگیر نیست

بی‌کار ماند شست غم او که بر دلم

از بس که زخم هست دگر جای تیر نیست

خود پرده‌ام دراندم و خود گویدم که هان

خاقانیا خموش که جای نفیر نیست

اندر جهان چنان که جهان است در جهان

او را به هر صف که بجوئی نظیر نیست

او را نظیر هست به خوبی در این جهان

خاقان اکبر است که او را نظیر نیست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها