0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۴
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:04 PM

ای باد صبح بین که کجا می‌فرستمت

نزدیک آفتاب وفا می‌فرستمت

این سر به مهر نامه بدان مهربان رسان

کس را خبر مکن که کجا می‌فرستمت

تو پرتو صفائی از آن، بارگاه انس

هم سوی بارگاه صفا می‌فرستمت

باد صبا دروغ زن است و تو راست گوی

آنجا برغم باد صبا می‌فرستمت

زرین قبا زره زن از ابر سحرگهی

کانجا چو پیک بسته قبا می‌فرستمت

دست هوا به رشتهٔ جانم گره زده است

نزد گره گشای هوا می‌فرستمت

جان یک نفس درنگ ندارد گذشتنی است

ورنه بدین شتاب چرا می‌فرستمت؟

این دردها که بر دل خاقانی آمده است

یک یک نگر که بهر دوا می‌فرستمت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها