0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۱
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:04 PM

چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است

چه گوهری تو که کمتر بهای تو جان است

جهان حسن تو داری به زیر خاتم زلف

تو راست معجزه و نام تو سلیمان است

از آن زمان که تو را نام شد به خیره کشی

زمانه از همه خونریزها پشیمان است

بر آن دیار که باد فراق تو بگذشت

به هر کجا که کنی قصد قصر ویران است

شکست روزم در شب چه روز امید است

گذشت آب من از سرچه جای دامان است

ز وصل گوئی کم گوی، آن مرا گویند

مرا ز درد چه پروای وصل هجران است

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها