0

غزلیات خاقانی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴
یک شنبه 1 فروردین 1395  5:00 PM

رفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا

چشم و چراغ مرا جائی ئشگرف و چه جا

جائی که هست فزون از کل کون و مکان

جائی که هست برون از وهم ما و شما

صحن سراچهٔ او صحرای عشق شده

جان‌های خلق در او رسته به جای گیا

از اشک دلشدگان گوهر نثار زمین

وز آه سوختگان عنبر بخار هوا

دارندگان جمال از حسن او به حسد

بینندگان خیال از نور او به نوا

رفتم که حلقه زنم پنهان ز چشم رقیب

آمد رقیب و سبک در ره گرفت مرا

گفتا به حضرت ما گر حاجت است بگو

گفتم که هست بلی اما الیک فلا

هم خود ز روی کرم برداشت پرده و گفت

ای پاسبان تو برو، خاقانیا تو درا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها