0

مثنویات، تمثیلات و مقطعات پروین اعتصامی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

آئین آینه
یک شنبه 1 فروردین 1395  4:07 PM

وقت سحر، به آینه‌ای گفت شانه‌ای

کاوخ! فلک چه کجرو و گیتی چه تند خوست

ما را زمانه رنجکش و تیره روز کرد

خرم کسیکه همچو تواش طالعی نکوست

هرگز تو بار زحمت مردم نمیکشی

ما شانه می‌کشیم بهر جا که تار موست

از تیرگی و پیچ و خم راههای ما

در تاب و حلقه و سر هر زلف گفتگوست

با آنکه ما جفای بتان بیشتر بریم

مشتاق روی تست هر آنکسی که خوبروست

گفتا هر آنکه عیب کسی در قفا شمرد

هر چند دل فریبد و رو خوش کند عدوست

در پیش روی خلق بما جا دهند از انک

ما را هر آنچه از بد و نیکست روبروست

خاری بطعنه گفت چه حاصل ز بو و رنگ

خندید گل که هرچه مرا هست رنگ و بوست

چون شانه، عیب خلق مکن موبمو عیان

در پشت سر نهند کسی را که عیبجوست

زانکس که نام خلق بگفتار زشت کشت

دوری گزین که از همه بدنامتر هموست

ز انگشت آز، دامن تقوی سیه مکن

این جامه چون درید، نه شایستهٔ رفوست

از مهر دوستان ریاکار خوشتر است

دشنام دشمنی که چو آئینه راستگوست

آن کیمیا که میطلبی، یار یکدل است

دردا که هیچگه نتوان یافت، آرزوست

پروین، نشان دوست درستی و راستی است

هرگز نیازموده، کسی را مدار دوست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها