0

قصاید پروین اعتصامی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵
یک شنبه 1 فروردین 1395  4:03 PM

ای بی خبر ز منزل و پیش آهنگ

دور از تو همرهان تو صد فرسنگ

در راه راست، کج چه روی چندین

رفتار راست کن، تو نه ای خرچنگ

رخسار خویش را نکنی روشن

ز آئینهٔ دل ار نزدائی زنگ

چون گلشنی است دل که در آن روید

از گلبنی هزار گل خوش رنگ

در هر رهی فتاده و گمراهی

تا نیست رهبرت هنر و فرهنگ

چشم تو خفته است، از آن هر کس

زین باغ سیب میبرد و نارنگ

این روبهک به نیت طاوسی

افکنده دم خویش به خم رنگ

بازیچه‌هاست گنبد گردان را

نامی شنیده‌ای تو ازین شترنگ

در دام بسته شبرو چرخت سخت

در بر گرفته اژدر دهرت تنگ

انجام کار در فکند ما را

سنگیم ما و چرخ چو غلماسنگ

خار جهان چه میشکنی در چشم

بر چهره چند میفکنی آژنک

سالک بهر قدم نفتد از پا

عاقل ز هر سخن نشود دلتنگ

تو آدمی نگر که بدین رتبت

بیخود ز باده است و خراب از بنگ

گوهر فروش کان قضا، پروین

یک ره گهر فروخته، صد ره سنگ

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها