0

قصاید پروین اعتصامی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

قصیدهٔ شمارهٔ ۲
یک شنبه 1 فروردین 1395  4:01 PM

کار مده نفس تبه کار را

در صف گل جا مده این خار را

کشته نکودار که موش هوی

خورده بسی خوشه و خروار را

چرخ و زمین بندهٔ تدبیر تست

بنده مشو درهم و دینار را

همسر پرهیز نگردد طمع

با هنر انباز مکن عار را

ای که شدی تاجر بازار وقت

بنگر و بشناس خریدار را

چرخ بدانست که کار تو چیست

دید چو در دست تو افزار را

بار وبال است تن بی تمیز

روح چرا می‌کشد این بار را

کم دهدت گیتی بسیاردان

به که بسنجی کم و بسیار را

تا نزند راهروی را بپای

به که بکوبند سر مار را

خیره نوشت آنچه نوشت اهرمن

پاره کن این دفتر و طومار را

هیچ خردمند نپرسد ز مست

مصلحت مردم هشیار را

روح گرفتار و بفکر فرار

فکر همین است گرفتار را

آینهٔ تست دل تابناک

بستر از این آینه زنگار را

دزد بر این خانه از آنرو گذشت

تا بشناسد در و دیوار را

چرخ یکی دفتر کردارهاست

پیشه مکن بیهده کردار را

دست هنر چید، نه دست هوس

میوهٔ این شاخ نگونسار را

رو گهری جوی که وقت فروش

خیره کند مردم بازار را

در همه جا راه تو هموار نیست

مست مپوی این ره هموار را

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها