0

قطعات ملک‌ الشعرای بهار

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۷۸ - در تقاضای دو اسب به عاریه
پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:46 PM

ای خواجه آزاده که مفتون توکشتند

قومی به جوابی و گروهی به سئوالی

نگزیدم بهتر ز بساط تو بساطی

نشنیدم خوش‌تر ز مقال تو مقالی

هنکام‌بهار است و سبک بکذد این‌فصل

چونان که نماند زو، جز خواب و خیالی

زین روی مرا خود هوس سیر بهار است

با ماهی کز عشقش زارم چو هلالی

حوری چو به باغ اندر نازنده تذروی

ماهی چو به دشت اندر تازنده غزالی

بیرون شدنی باید با او به دو فرسنگ

ارجو که پس از هجر برم ره به وصالی

اسبی دو ببایدمان با زین و لگامی

غرنده چو شیری و رونده چو مرالی

آسوده ستانم ز تو و آسوده دهم باز

زبراکه مرا نیست نه باری نه جوالی

دانم که فرستی‌شان فردا به‌ بر ‌من

گر خادم نفروشند غنجی و دلالی

ارجو که کنی شاد بهاری به بهاری

ای گشته ز تو شاد جهانی به نوالی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها