0

قطعات ملک‌ الشعرای بهار

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۳۶ - گل سرخ‌
پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:30 PM

ناگهان اشگم از دیده روان شد زبرا

یادم از خانه ی خویش آمد و مغزم آشفت

خادمی آمد و از خانه بیاورد خورش

مرد زندانبان آن گریه ی من با وی گفت

یادم آمدکه به فصل گل با دلبر خویش

پیش هر گلبن بودیم به گفت و به‌ شنفت

که گلی رنگین چیدم من و دلبر بگرفت

ساق آن گل را زیر شکن زلف نهفت

گه یکی چید نگار من و بر سینهٔ من

نصب کرد آن گل و بوسیدم دستش هنگفت

بجز این دو نشد از باغ گلی چیده که هست

گل به گلبن‌خوش و بلبل به کل و مرد به جفت

دلم آزرده شد از دیدن آن خرمن گل

بیم آن بود که بر لب گذرد حرفی مفت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها